- لوكارنو شماره 1 فیلمسازان حال -

تبلیغات

نویسنده : حمید سلیم
- لوكارنو شماره 1 فیلمسازان حال -

,
تاريخ ارسال:2:30
دیدگاه ها:

- لوكارنو شماره 1 فیلمسازان حال -
برنامه های گسترده و متنوع در ساحل دریاچه مجیوره. در انتخاب Cinéastes du Present ، دو فیلم یک شهر را به عنوان ماده اولیه خود دارند. Sophia Antipolis ساخته ویرجیل ورنیه و Jiao qu de niao عنوان انگلیسی پرندگان حومه ، ساخته فیلمساز جوان چینی Qui Sheng.

سوفیا آنتیپولیس ، ویرجیل ورنیه


            در Riviera فرانسه ، Sophia Antipolis ، یک خوشه رقابت فناوری: درختان خرما ، ویلاها ، بوتیک های لوکس و کابوس های آن. ویرجیل ورنیه با این مطالب ناراحت کننده آخرین فیلم خود را به کتاب عالی رویاهای مربوط به زمان تبدیل می کند.

            این فیلم در 16 میلی متر فیلمبرداری شده است و دو داستان را با یک پیش گفتار و یک پایان نامه ترکیب می کند (ورنیه می گوید او از ساختار "اگر تو را فراموش نکنم اورشلیم" توسط فاکنر الهام گرفته است ، که در آن دو داستان بدون نشان دادن داستان یکدیگر دنبال می شوند ارتباط دادن). در مطب جراح ، خانم های جوانی که اندام کاملی دارند ، مایل به کاشت سینه هستند. بیوه بیکار برای فریب تنهایی به فرقه ای می پیوندد. ماموران امنیتی شبانه در شهر گشت می زنند. و کم کم ، بین این قصه های آشفته ، شکل دختر گمشده یا مرده.

            مانند فیلم های قبلی ، این فیلم ها دسته بندی ها ، داستان ها یا مستندها ، آهنگ های درهم و برهم ، شخصیت هایی را که به طرز ماهرانه ای زنده هستند وارد بازی نمی کند.
کریستف (Hugues Njiba-Mukuna) ، یک مأمور امنیتی غیور ، با کشف جسد سوخته شده یک دختر جوان در یک پارکینگ مورد تعقیب قرار گرفت. او همکار جوان خود ، تاریک (بروک) را ترغیب می کند تا در ماموریت های گشت شبانه به باندش بپیوندد. گروه ناهمگن - پلیس سابق ، مجرم سابق - خود را به عنوان یک جانشین برای یک پلیس درمانده می داند (شاید نوعی از پذیرش اخیر "دست دادن" باشد)؟ فقط پس از آموزشهای خطرناک و فوق العاده خشونت آمیز krav-maga ، این گروه چهره خود را به عنوان یک شبه نظامی فاشیست مصمم نشان می دهد. امتناع از آن این است که شب در یک جاده تنها بمانید (در مرکوریالس: "شب ، ما همیشه تنها هستیم").
در رابطه با دوستی جوانه زده دو زن ، چیزی ناراحت کننده وجود دارد. ابتدا ، به بهانه "صحبت در مورد معنویت" ، در یک جلسه ساینتولوژی ، جایی که پیشگویی های روز قیامت و نظریه های توطئه عادی بیان می شود. سپس رو به غروب خورشید بر فراز دریا ، ظالمانه تر از ویترین کتابفروشی باطنی است.

            چه اعتقادی ممکن است؟ شب را به اطراف ساختمانهای اجاره ای برگردانید ، از پنجره های جذاب Croisette قدم بزنید. در این سفر مهلک که داستان علمی نیست ، با این وجود باور محسوس کارگردان به باقی مانده های جادو ، هرچند ضعیف ، وجود دارد که شخصیت های او به آن چسبیده اند. مانند پر طاووس ، مسیح توهم زده ، آیین ارائه شمشیر. دلسوزی در صحنه های هیچ چیز ، جایی که حرکات پیش پا افتاده به آداب و رسوم کوچکی تبدیل می شود (انجام یک موی بلند ، سرو یک کیک) قابل مشاهده است. بدون توهم: در کنار تخت دختر کریستف ، جدا از سه خوک کوچک ، تاریک سر و صدایی نمی شناسد.

            در نهایت ، یک دختر جوان برای دوستش گریه می کند. این اوست که پس از سپری شدن حوادث ، مانند یک قصه گو از پارسیان و از جانب مغلوبان ، بازگو می کند. لنا (لیلیث گراسموگ) صورت نگرانش را از میان مکان های خالی از سکنه عبور می دهد. تماشای زنانه مات و مبهم بر سوفیا ناپدید شده با نور شمع. صدای او بسیار دقیق است ، به طوری که فرد تعجب می کند که او درباره چه زمان دور صحبت می کند. قدمت ، بدون شک.

 

Jiao qu de niao (پرندگان حومه شهر) ، از Qui Sheng


            زمین در این اولین ویژگی متمایل می شود ، و با آن ، ساختمانها ، حافظه. محله نیمه ویران شده در حومه چین ناشناس. تیمی از مهندسان در حال بررسی ریزش زمین هستند. در این میان هائو (میسون لی) شیب زمین را اندازه می گیرد - با ابزاری ایستاده که شبیه دوربین است - و در محله قدم می زند. در یک مدرسه ابتدایی متروکه ، او دفترچه خاطرات یک پسر جوان را کشف می کند: ماجراجویی باند بچه ها.

            دو داستان موازی که به طرز عجیبی به هم پیوند خورده اند ، یک داستان کودکانه ، کلاسیک و درخشان ، و یک هائو بزرگسال ، جذاب ، تاریک و پیچ و خم. هرچه فیلم پیشرفت بیشتری کند ، پیچیدگی آن نیز بیشتر می شود. در حال حاضر به دلیل اینکه نام کودک و بزرگسال یکسان است ، لطف یکسانی دارند. گروه های آنها منعکس می کنند و سن کودکان به راحتی قابل تشخیص نیست. آنها نام پرندگان ("زاغ" ، "پرستو") یا لقب های تحریک آمیز ("چرب" ، "برادر بزرگ") را دارند ، در هماهنگی زندگی می کنند ، به سختی توسط حسادت عاشقانه رهبر گروه آشفته می شوند و در جنگل آواز بخوانید ، ما جوانان کمونیست هستیم ، روسری های قرمز به گردن خود داریم. گاهی اوقات به نظر می رسد که آنها از بزرگسالان عبور می کنند. همان فضا ، اما برای زمان ما نمی توانیم چیزی قسم بخوریم. یک جفت دوربین شکاری با باز شدن عنبیه از یک داستان به داستان دیگر منتقل می شود یا یک بزرگنمایی زیبا داستان را در جایی که انتظار ندارید تنظیم می کند.

 

روایت فیلم کاملاً جدایی ناپذیر است و به طول می انجامدبه چند دیدگاه دیگر شک داریم تا همه پازل های او را برای ما باز کند. زندگی هائو کوچولو برای هائو بزرگ مانند یک رویای طولانی و پیشگفتنی است. کودکان در ایستاده کنار من در مقابل دیوارهای ساختمانهای علامت گذاری شده "برای تخریب" قدم می زنند. در طبقه پایین یک برج ، مهندس هائو با امتناع سرسختانه یک زن جوان برای ترک محل (معشوقی که بزرگ شده بود؟) مواجه می شود. آخرین حضور انسان در محله ، او در انتظار بازگشت سگ خود است. در جنگل ، هائو جوان تخم مرغی وحشی را برداشته است که هنگام گفتن این آرزو شبانه او را تماشا می کند: "هیولای من را بزرگ کن"
هائو ممکن است یکی باشد و در جستجوی لغزش یا پرنده ای آبی از غار به جنگل دیگر سرگردان باشد. در هر صورت ، این فیلم اولیه مانند یک خواب آور قدرتمند عمل می کند و شما را به دوز جدیدی می رساند.

مشاهده تگ ها:

صفحات سایت

       مطالب